سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در پاسخ دادن شتاب کند، پاسخ را درنیابد . [امام علی علیه السلام]
ســراج
غریب واره...
  • نویسنده : سراج:: 89/2/19:: 8:54 صبح

  • دعا کردم و آرزو کردم غریب و تنها باشم در سفر جنوب چرا که "گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است. وگرنه همه اجرها در گمنامی است." (شهید سید مرتضی آوینی). تا کمتر آسیب ببینم. تا کمتر "منی" باشد و کمتر "ریایی". همه اش او باشد ادعایی بیش نیست اما، بیشتر او باشد و رضایش.
    رفتم غریب! تنها! غریب تر از آنی که فکرش را می کردم.
    غربت را که می دانی یعنی چه؟! تنهایی، فحش، تحقیر و .... . سفره غربت پر است از این چیزها. کافیست شیطان فرصت پیدا کند که جسارتاً خرسواری کند و خرش تو باشی، شاید هم تو سوارِ او و خرت او باشد! چه حالی می برد شیطان. می دانید که شیاطین در مناطق عملیاتی جنوب چفیه به گردن دارند و از قضا بسیجی هم باشند و همرنگ جماعت. آن وقت است که این غربت به جای عزت، شرف، رحمت می شود ذلت، حقارت و ...
    تنها رفتم، تنهاتر برگشتم. نمی دانم خسران کردم، نمی دانم به شیطان خر سواری دادم یا نه .... اما ...
    آمدم بعد این همه مدت بگویم شهدا طلبیدن، آن هم غریب.........


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    رفتنی در کار نیست...
  • نویسنده : سراج:: 88/12/12:: 9:22 صبح
  • تب کردم، تب و لرز کردم این روزها.

    این روزها بدجور تب کردم. تب که کردم حس کردم خبریه، حس کردم تبِ جنوبِ، تب مناطق عملیاتی جنوب.

    تبِ دوکوهه... ، تب دهلاویه ....، تب طلائیه.

    تب قبل از نشکفتن بغض رمل های فکه و مات و مبهوتیِ شلمچه...

    اما اشتباهه، اشتباه... !

    این تب دنیاست. تب عفونتِ گناهه....

    کسی که عفونت گناه سرتاپاشو گرفته، طلائیه راه نمیدن....

    باید امسال تو همین شهر، با عفونت گناهام و آلودگی شهر بسازم...

    رفتنی در کار نیست...
                                       میخوام عاشق بشم اما، تب دنیا نمیذاره

                                       سرِ راهِ بهشتِ من، درخت سیب میکاره

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    از بلاگ تا پلاک بهانه ی وجود زکام گرفته!
  • نویسنده : سراج:: 88/11/19:: 11:41 صبح
  • وبلاگیون عزیز و گرامی خاطرتان هست، اردوی "از بلاگ تا پلاک (1) " را؟؟!

    همان که همه چیزش هماهنگ بود از اسکان و غذا گرفته تا آن رزم شب کذایی اش در پادگان دوکوهه و ....هماهنگی بیداد کرده بود به برکت حضور برخی هماهنگ کنندگان!

    جالب است من هربار با جماعت هنرمند قصد اردو کردم، همه چی هماهنگ بود! البته باید حق داد، تجربه اول دینی بلاگیون (دفترتوسعه ای ها) و ادعای حقوق بشریِ چندنفر از حضرات، مقدمات این همه هماهنگی را فراهم آورده بود.

    خداراشاکرم! سال های بعد توفیق نداشتم با بلاگیون هم اردویی شوم.

    روایتی دارم از نا معصوم(ع) که می فرماید: وقتی خدا بخواهد بنده ای از بندگانش را به شدت متنبه کند او را چند صباحی با جماعتی هنرمند(از هرنوعش!) همراه می کند تا قدر عافیت بداند و شاکر شود!!!

    بگذریم چرا که هرچه نوشته آید، جدی نشاید!

    دل وقتی بهانه جنوب می گیرد، همه چیز را وسط می کشد و زمین و آسمان را بهم می بافد تا بلکم با خاطراتی از اردوی جنوب آرام کند خودش را. هرچند خاطرات شیرین نباشد. ولی الان که دل بهانه گرفته، آن خاطرات ناشیرین هم به مزاجت شیرین می آید، تا فقط بوی جنوب را به وجود زکام گرفته ات برساند. خوب یا بدش فرقی نمی کند. 
                                                  
    اردویی که خاطراتش را مسئولین و زائرین رقم میزنند که شاد باشد یا تلخ (جدای ازینکه هرچه خدا خواست همان می شود...). وظیفه هرکس در این اردوها مشخص است. مسئولین و خادمین وظیفه تسهیل زیارت زائران شهدا را دارند و زائر هم وظیفه دارد فکر نکند به منطقه آزاد کیش می رود یا گلاب به رویتان به دبی!
    مسئولین و خادمین وظیفه دارند تا حد توان شرایط را به بهترین نحو خدمت کنند آن هم با اخلاقی آراسته، زائر هم وظیفه دارد، فکر نکند که خادمین باید هر خدمتی را ارائه دهند و با اجازه نفس نامعزز اگر شد کمری خم کنند و کمکی برسانند به خادمین.
    ضمن اینکه وظیفه هر کدام ربطی به دیگری ندارد که بخواهند به رخ هم بکشند و کم فروشی کنند.
    خیلی بی ربط بود!!!
    می بینید دل به کجاها که نمی کشاندت وقتی بهانه می گیرد هوای آسمان جنوب را.

    خدایا وجودم را زکام گناه گرفته ، با توفیق بندگی ات آن را برطرف نما....
    دلم بدجور بهانه ی جنوب را می گیرد این روزها که .... 


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    برای سردار دقیقه ی نود ام!
  • نویسنده : سراج:: 88/8/3:: 12:29 عصر
  •  

    درگیر بودم و خسته از همه جا و همه کس، از جمله خودم.

    دلتنگی ام را فریاد کردم، شد اشک و بر گونه ام غلتید. مثل تمام دلتنگی های گذشته ام. اما این بار تو بودی که اجابتم کردی از سوی خدا.( قطعا شهید نمی تواند نماینده ی غیر خوبی ها باشد چون با چکیدن اولین قطره خونش، گناهانش ریخته می شود، البته اگر تا آن لحظه گناهی مانده باشد.)

    سردار نورعلی شوشتری این بار تو بودی که نوای دلتنگی ام را شنیدی. شنیدی که اگر در نیابی شاید که ...

    از آن لحظه های طلایی بود. دستگیری لحظه های پایانی، دستگیری لحظه های 90 !!

    می دانم که می دانی چه می گویم. لحظه هایی که فکر می کنی دیگر نمی توانی، دیگر تحملت تمام شده است. آنقدر که اگر داور سوت پایان را نزند تو خودت سوت پایانت را می زنی.

    آمدی. نمی گویم دیر. چرا که فرمود: "انی اعلم مالا تعلمون".

    ذهنم درگیر بود و درمانده. خبر شهادتت را که شنیدم بی آنکه که بدانم کی و چگونه و بی آنکه آشنای سیره ات باشم، زمزمه کردم آنچه را که بر ذهنم نشسته بود: خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند...، رفیقان از سر نعشم گذشتند – فغان ها کردم اما بر نگشتند ....

    ندیده بودمت. فقط بارها و بارها نامت را شنیده بودم . اما حالا که رفتی چهره ات را دیدم .اولین عکست را کنج چپ یک پوستر دیدم. صلابت و اقتدار عجیبی داشتی. از آن چهره ها که رعب در دل دشمن و آرامش در دل دوستان می نشاند.  
                                                                        

    حال که می بینمت پر گشودی در آسمان رضایت حق تعالی. پر گشودی و به من دور افتاده از هرچه و همه جا سر زدی. مرا درگیر خودت کردی.

    سردار محمدزاده همرزمت را هم دیدم. لبخندش در کنچ راست پوستر نقش بسته بود. چه زیبا در قهقهه مستانه تان عند ربهم یرزقون شدید، تحت لوای ولایت.چه زیبا پر کشیدید و زمزمه کردید: من و دل گر فدا شدیم چه باک – غرض اندر میان سلامت اوست.

    یادم کنید در پیچ و خم روزمرگی ها، در کوچه پس کوچه های سایه روشن دنیا... ، اگر رهایم کنید...

    به صفای همه یاران شهیـــــــد – بی تعارف همگی نامردیــــــــد

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    جای امام خالی ...
  • نویسنده : سراج:: 88/6/28:: 9:40 صبح
  •  

     

     

    روز قدس عالی بود

    جای امام خـالی بود

     

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 228894
    بازدید امروز : 70
    بازدید دیروز : 6
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شیطان[2] . صبح . ضریح . علم . عید فطر . کتاب . کوچه . گناه . ماه رمضان . محمدزاده . ولی امر مسلمین . ولی فقیه . 22 بهمن . آدم . امام خامنه ای . امام زاده . امام غایب از نظر . انتخابات . انحراف . باران . بندگی . بیداری اسلامی . حجاب . خانه . خدا . خطبه های نماز جمعه . دریا . دعا . دعای ندبه . دل . دل ها . دهه فجر . دیوانه . روضه . زخم . زنجیر . ساحل . سردار شوشتری . شهید .
    ............. بایگانی.............
    روز نوشت
    از یک کنار !!
    طهورا
    نگین زمان 1
    جبهه ی سردشت ...
    فروردین 1386
    آبان 1386
    آبان 1387
    آذر 1387
    اردیبهشت 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 88
    اردیبهشت 89
    تیر 89
    شهریور 89
    بهمن 89
    دی 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    دی 90
    اسفند 90
    فروردین 91

    ........... درباره خودم ..........
    ســراج
    سراج
    ما نیز گشته ایم ؛ :: و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت ... :: آیا تو نیز ، چون او ، انسانت آرزوست ؟

    .......... لوگوی خودم ........
    ســراج
    .......لوگوی دوستان ........



    ....... رفقا .......
    دریـــــای دل
    کفتــــــــــــــــر
    زهرا کوچولو
    طلبه های ونوسی
    حاجی کبوتر
    وتر
    هوالشافی
    عکاس مسلمان
    راحیل
    روضه های ما
    خط خطی های یک طلبه
    شاهد بیاورم...؟
    یک لیوان انار
    کاتب باشی
    وائل
    طلبه ای که خیلی وقته ننوشته
    و ما أدراک ....؟
    سر درد
    مشترک مورد نظر
    محسن حدادی
    نردبان خیال
    از دوشنبه تا جمعه
    مرگ آگاهی
    طرح ولایتی های دانش آموز
    قافـله شهدا
    کامران نجف زاده
    م. ازغدی (جهادگران)
    پا منبری
    ازدواج نوشت
    پنجره

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........