سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آلودگی دلهایتان یا پرگویی شما نبود، آنچه را من می شنوم، می شنیدید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
ســراج
شهدا با پس گردنی بردنم !
  • نویسنده : سراج:: 87/2/25:: 12:41 عصر
  • سلام

    خیلی وقت بود میخواستم بیام بگم ، یادتونه می گفتم شهدا باید دعوت نامه رسمی بفرستند تا بیام ؟!

    دعوت نامه که چه عرض کنم کت بسته ، نه دست و پا بسته بردنم اما هنوز نمی دونم چرا اینقدر اصرار داشتند که برم .....

    اونجا هم زیاد پرسیدم ولی گوشهام نشنید ....

     

    واقعا چرا اینجوری منو بردن ....؟

     

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    شهدا دعوت کردن اما بهشت زهرا س ...
  • نویسنده : سراج:: 86/12/13:: 6:22 عصر
  • جای همه بزرگواران خالی.....

    اومدم بگم شهدا زرنگ بازی در آوردن به جا مناطق عملیاتی و کربلای ایران منو رسما دعوت کردن بهشت زهرا ...

    جای همه خالی در حرم حضرت معصومه س و جمکران ، حرم سید الکریم عبدالعظیم حسنی ، مرقد امام و .....

    همه رو دعا کردم ....

     

    خوشم میاد شهدا خیلی تیزند !!!!!!!!!!

    پنج شنبه و جمعه و شنبه .... عجب روزهایی بود ... یادش به خیر

    یاد امام و شهدا دلو میبره کرببلا ....

    یا علی


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    شهدا رسما باید دعوت کنند...
  • نویسنده : سراج:: 86/12/8:: 10:36 صبح
  • یادش به خیر انگار همین دیروز بود که تو هول و ولای رفتن به اردوی ( از بلاگ تا پلاک ) بودم ،

    انگار همین دیروز بود چفیه ای رو که داداش از کربلا برام آورده بود رو گذاشتم توی کیفم تا دوباره ببرمش کربلا ....

    انگار همین دیروز بود که پسوورد عابر بانکم رو گم کرده بودم و نمیدونستم توی این یکساعت باقی مونده از کجا پول جور کنم ....

    انگار همین دیروز بود که توی ایستگاه راه آهن با چندتا از همین جماعت وبلاگ نویس آشنا شدم که حتی یکبار هم ندیده بودمشان ولی مقصدمان یکی بود...و شاید هدف ....

    انگار همین دیروز بود که ....................

    هر چه از اردوی پارسال به یاد دارم خوب بود و البته یادگار اما بعضی یادگاری ها رو فقط باید گذاشت توی صندوق دلت که مبادا حرمت و ارزش بعضی کارها ، افراد و ..... زیر سوال بره .

    بعضی یادگاری ها رو فقط باید یه گوشه قلبت قاب بگیری تا به بقیه جاها سرایت نکنه که اون موقع .......

    بگذریم تا چشمم به گنبد خانوم حضرت معصومه (س) افتاد ، مهرش جای هرچی غیر خوب بود ، رو گرفت .

    و وقتی برگشتم هم تا چشمم افتاد به گنبد داداش نازش آقا علی بن موسی الرضا (ع) هرچه غیر خوب ، همه فنا شد ..

    کاش همیشه اینجور بود ...

    آها یکی از خوبی های این سفر ، یه خوب به ظاهر کوچک اما بزرگ روح بود به نام زینب خانوم که توفیق رفیق راهم شده بود و خیلی وقتا همدم تنهاییم بود... ( زینب 4_ 5 ساله ای که دلش قدر دریا پاک و بزرگ و آبی بود . دلم براش خیلی تنگیده ...) خیلی چیزا ازش یاد گرفتم .( خدا برا مامان و باباش حفظش کنه . آمین )

    انگار همین دیروز بود .....

    و حالا دوباره امروز برا اردوی ( از بلاگ تا پلاک 2) ثبت نام آغاز شده .... اما پای دلم لنگ می زند برا ی رفتن ... و شاید برای  رسیدن ...

    یه بزرگواری گفت : اردوی جنوب ثبت نام می کنند ، نمیای ؟؟؟؟؟؟؟

    گفتم : نه امسال حالی برای دلم نیست که بیاد ، امسال دل شرمنده است که بیاد یا بهتر بگم بره ... میدونم و معتقدم ایت سال ها هم که رفتم خود شهدا دعوت کردند ؛ اما امسال اگر منو میخوان اگر دلشون برام تنگ شده  باید دعوتنامه رسمی برام بفرستن ..

    باید دلم رو آروم کنند و ببرند و دلم رو مطمئن کنند و برگردونند ..

    خندید و گفت : کی میره این همه راه رو .....

    خوب منو شناخته بود که تو دلش و حتی بلندتر بهم خندید و من هم تو دلم و کمی بلندتر گفتم : اونا همیشه دعوت کردند و می کنند اگر امسال راهی نشدم بدون واقعا قصور و تقصیر از من بوده که ....

     

    دعام کنید آی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی  اونایی که امسال طلبیده میشین ...

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    خسته ام................
  • نویسنده : سراج:: 86/12/1:: 11:6 صبح
  • خسته ام ثانیه ها خوب مرا می فهمند ...................
    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    لاله ی لال ....!
  • نویسنده : سراج:: 86/10/5:: 10:41 صبح
  • گاهی آنقدر زیر فشار دنیا قامتت خمیده می شود که توانی برای قد راست کردن در وجودت نمی ماند و حتی رمقی برای درد دل کردن و حرف زدن . و تنها این لحظه هاست که از عمق وجود درک می کنی یکی دارد به صدای شکستن تو گوش می دهد بی آنکه برایش حرفی گفته باشی یا کلمه ای بر زبان آورده باشی . دلت سبک می شود و روحت قرار می گیرد و از ناآرامی دست بر می داری ....

    وقتی به خودت می آیی که می فهمی سبک شدی و به پهنای صورت اشک ریختی ....
    آن موقع است که می فهمی وجودت را گرمایی احاطه کرده انگار کسی در آغوشت گرفته ...

    آن موقع است که می فهمی در اوج اینکه شکسته شده ای و رمقی برای حرف زدن هم نداری ، کسی هست که به قلبت و درد دلت آگاه است و چشم راز دار خوبی برای دلت نیست .....

     

    در من رمق دم زدن از عشــــــــــــق نمانده

    بگذار که چون لاله همین لال بمانم ( بمیرم ) ...


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 229086
    بازدید امروز : 3
    بازدید دیروز : 6
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شیطان[2] . صبح . ضریح . علم . عید فطر . کتاب . کوچه . گناه . ماه رمضان . محمدزاده . ولی امر مسلمین . ولی فقیه . 22 بهمن . آدم . امام خامنه ای . امام زاده . امام غایب از نظر . انتخابات . انحراف . باران . بندگی . بیداری اسلامی . حجاب . خانه . خدا . خطبه های نماز جمعه . دریا . دعا . دعای ندبه . دل . دل ها . دهه فجر . دیوانه . روضه . زخم . زنجیر . ساحل . سردار شوشتری . شهید .
    ............. بایگانی.............
    روز نوشت
    از یک کنار !!
    طهورا
    نگین زمان 1
    جبهه ی سردشت ...
    فروردین 1386
    آبان 1386
    آبان 1387
    آذر 1387
    اردیبهشت 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 88
    اردیبهشت 89
    تیر 89
    شهریور 89
    بهمن 89
    دی 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    دی 90
    اسفند 90
    فروردین 91

    ........... درباره خودم ..........
    ســراج
    سراج
    ما نیز گشته ایم ؛ :: و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت ... :: آیا تو نیز ، چون او ، انسانت آرزوست ؟

    .......... لوگوی خودم ........
    ســراج
    .......لوگوی دوستان ........



    ....... رفقا .......
    دریـــــای دل
    کفتــــــــــــــــر
    زهرا کوچولو
    طلبه های ونوسی
    حاجی کبوتر
    وتر
    هوالشافی
    عکاس مسلمان
    راحیل
    روضه های ما
    خط خطی های یک طلبه
    شاهد بیاورم...؟
    یک لیوان انار
    کاتب باشی
    وائل
    طلبه ای که خیلی وقته ننوشته
    و ما أدراک ....؟
    سر درد
    مشترک مورد نظر
    محسن حدادی
    نردبان خیال
    از دوشنبه تا جمعه
    مرگ آگاهی
    طرح ولایتی های دانش آموز
    قافـله شهدا
    کامران نجف زاده
    م. ازغدی (جهادگران)
    پا منبری
    ازدواج نوشت
    پنجره

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........