سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش به فراوانی آموختن نیست، بلکه نوری است که در دل آنکه خدا هدایتش را بخواهد، می تابد . پس هرگاه در پی دانش بودی، ابتدا جوهره بندگی را در جانت بجوی و با به کار بستن دانش آن را به دست آور و فهم را از خدا بطلب تا به تو بفهماند . [امام صادق علیه السلام]
ســراج
حس پــــطرســـــــــــــــــی!!
  • نویسنده : سراج:: 87/5/5:: 11:6 صبح
  •  از صبح کلافه بودم و گرفته ؛ اما بارون نگرفت . عصر تو راه برگشت درست زمانی که میخواستم سوار تاکسی بشم قطره های درشت بارون روی صورتم غلط خورد ...

    در تاکسی رو بستم و از سوار شدن منصرف شدم . همونجا بی حرکت ایستادم زیر بارون و راننده ی تاکسی که گیر داده بود خانوم سوار شید زیر بارون خیس میشید !!! و من انگار نمی شنیدم مثل میت (از ان جهت میت که موجود زنده تاثیر گذاریشه و عکس العملش ولی من هیچ عکس العملی نداشتم ) مات و مبهوت مونده بودم و زل زده بودم به آسمون . بعد ده دقیقه راهم و رو کشیدم و رفتم شاید که این سرگشتگی و حیرت و گرفتگیم با قدم زدن زیر بارون برطرف شه . آخه معتقد بودم بارون خاصیتش اینه که چون رحمت ویژه ی الهی است حتما حال من رو هم عوض می کنه .

    همین جور پیاده رفتم تا رسیدم سر کوچه مون . داشتم می پیچیدم تو کوچه که یه صدایی از پشت توجهم رو جلب کرد .

    _خانوم میشه ما رو از خیابون رد کنید ؟

    برگشتم دیدم دو تا دختر و پسر کوچولو بودند که 4 ساله و 6 ساله میزد سنشون . گردنشون رو کج کردن و دوباره گفتن ، میشه ما رو از خیابون رد کنید خانوم ؟

    قیافه معصومشون خیلی به دلم نشست ، یه لبخند رضایتی زدم و شکر خدا گفتم . دستاشون رو دادن به هم و کوچیکتره دستش رو گذاشت تو دست من و از خیابون رد شدیم . خداحافظی کردند و خنده کنان رفتند .

    یه حس قشنگی داشتم ، شاید حسی که پطرس داشت وقتی انگشتش رو گذاشت رو سوراخ سد !!!

    یه حس پطرسی !!!

     خیلی خوشحال بودم دیگه گرفتگی قبل رو نداشتم ، یه نشاط ویژه ای تو وجودم پیدا شد .

    خدا رو شکر کردم . این اثر همون بارون رحمت بود ....

     


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 226403
    بازدید امروز : 11
    بازدید دیروز : 19
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شیطان[2] . صبح . ضریح . علم . عید فطر . کتاب . کوچه . گناه . ماه رمضان . محمدزاده . ولی امر مسلمین . ولی فقیه . 22 بهمن . آدم . امام خامنه ای . امام زاده . امام غایب از نظر . انتخابات . انحراف . باران . بندگی . بیداری اسلامی . حجاب . خانه . خدا . خطبه های نماز جمعه . دریا . دعا . دعای ندبه . دل . دل ها . دهه فجر . دیوانه . روضه . زخم . زنجیر . ساحل . سردار شوشتری . شهید .
    ............. بایگانی.............
    روز نوشت
    از یک کنار !!
    طهورا
    نگین زمان 1
    جبهه ی سردشت ...
    فروردین 1386
    آبان 1386
    آبان 1387
    آذر 1387
    اردیبهشت 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 88
    اردیبهشت 89
    تیر 89
    شهریور 89
    بهمن 89
    دی 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    دی 90
    اسفند 90
    فروردین 91

    ........... درباره خودم ..........
    ســراج
    سراج
    ما نیز گشته ایم ؛ :: و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت ... :: آیا تو نیز ، چون او ، انسانت آرزوست ؟

    .......... لوگوی خودم ........
    ســراج
    .......لوگوی دوستان ........



    ....... رفقا .......
    دریـــــای دل
    کفتــــــــــــــــر
    زهرا کوچولو
    طلبه های ونوسی
    حاجی کبوتر
    وتر
    هوالشافی
    عکاس مسلمان
    راحیل
    روضه های ما
    خط خطی های یک طلبه
    شاهد بیاورم...؟
    یک لیوان انار
    کاتب باشی
    وائل
    طلبه ای که خیلی وقته ننوشته
    و ما أدراک ....؟
    سر درد
    مشترک مورد نظر
    محسن حدادی
    نردبان خیال
    از دوشنبه تا جمعه
    مرگ آگاهی
    طرح ولایتی های دانش آموز
    قافـله شهدا
    کامران نجف زاده
    م. ازغدی (جهادگران)
    پا منبری
    ازدواج نوشت
    پنجره

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........