سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند، کسی است که مردم از زبانش بترسند . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
ســراج
صد حیف که ماه رمضان رفت ...
  • نویسنده : سراج:: 86/7/23:: 4:18 عصر
  • امروز حسابی تو دیوارم ، یه جوری که دل و دماغ نوشتن رو هم نداشتم فقط وبگردی کردم که البته نتیجه این وبگردی هم شد تازه شدن داغ دلم برا از دست دادن ماه مبارک ، ربطشو به هم نمیدونم ولی یه مطلب تو فردا نیوز خوندم که میزارم شما هم استفاده کنید

    ((

    ناشنیده ای از ملاقات شگفت علّامه جعفری با امیر المومنین (ع)
    دکتر غلامعلی رجائی
    درست است که می گویند هر کاری مقدر است در زمان خودش انجام بشود. ماههاست تصمیم داشتم خاطره ای از استاد فرزانه حضرت علامه محمدتقی جعفری تبریزی را که در دیدار اخیر چند ماه پیش از بیت معظم له از فرزند فرهیخته شان آقا علیرضا شنیده بودم برای اطلاع خوانندگان عزیز به قول امروزیها قلمی کنم و اندکی از دینی را که مردم همیشه و همیشه بر امثال این حقیر دارند اداء نمایم تا اینکه این فرصت دست داد و در ماه مبارک رمضان که ماه شهادت علی است این تقدیر رقم خورد!

    این خاطره که به ظهور تجلی ولی الله اعظم حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) بر جناب علامه حکایت دارد. خاطره ای بسیار شگفت و تکان دهنده است و شاید اگر از کسی جز علامه روایت شده بود باور آن قدری دشوار می نمود از این قرار است : مرحوم علامه جعفری که در صداقت گفتار و روایت ایشان هیچگونه تردیدی نیست و هرکس که از نزدیک ایشان را می شناخت و از جمله این کمترین که از سالهای آغازین جنگ تا زمان ارتحالشان توفیق حضور مکرر در محضرشان را داشتم – می داند و می دانم که آنچه را می گفت و می نوشت و عمل می کرد درست همان بود که می اندیشید و بدان اعتقاد داشت و در عمل به آن رسیده بود به یکی از شاگردان نزدیک خویش که از وی خواسته بود تجلی حضرت علی (ع) را در دوران طلبگی در نجف اشرف به خود بیان کند پس از انقلاب روحی که با شنیدن این نام مبارک به او دست داد ضمن تایید آن خاطره که در جای خود بسیار شنیدنی است به ملاقات دوم خود با حضرت امیر (ع) در منزل مسکونی شان در تهران چنین اشاره کردند : روزی که در کتابخانه منزل مشغول نوشتن یکی از جلدهای شرح و تفسیر نهج البلاغه بودم غرق در نوشتن- بودم که ناگهان احساس کردم دستی از پشت سر بر شانه من قرار گرفت و همزمان ظاهراً صدایی شنیدم که بمن می فرمود دستتان درد نکند با اینکه در آن لحظه جز من کسی در کتابخانه نبود با احساسی که از این حادثه بمن دست داد به پشت سرم برگشتم تا ببینم این دست و صدای کیست ولی وقتی هیچ کس را ندیدم تعجب و حیرت من بیشتر شد از طرفی چون هیچ شکی در شنیدن صدا و احساس آن دست بر شانه ام نداشتم با مشاهده این صحنه چنان حال و احساس عجیبی بمن دست داد که احساس کردم تا لحظاتی دیگر روح از پیکرم خارج خواهد شد و در آستانه جدایی روح از بدنم هستم.

    برای اینکه قدری به حال اولیه بازگردم از جا برخاستم و کتابهایی را که در قفسه نزدیک من بودند بدون هدف خاصی به زمین ریختم و دوباره در قفسه چیدم تا مگر بحال عادی خود بازگردم ولی آن حسّ هنوز در من بود و مرا رها نمی کرد و بدنم به شکل عادی خود باز نمی گشت دیگر بار برای بازگشت به وضعیت عادی خود جارو را برداشته و حیاط منزل را جارو کردم تا بلکه قدری آرام شوم ولی تأثیری نداشت و انگار روح من در اثر آن حادثه قصد داشت از بدن خارج شود ناگهان فکر دیگری بخاطرم رسید که قرآن بخوانم و قدری در مناجات با خدا گریه کنم که این تدبیر کار خود را کرد و وضع جسم من بحال عادی خود بازگشت .

    استاد می فرمود در اثر این عنایت حضرت علی (ع) پس از آن به هر کتابی که در باره موضوعی خاص مانند فیزیک ، شیمی ، تاریخ و ... مراجعه می کنم در کمال حیرت می بینم آن موضوع را بلد هستم و انگار قبلاً آن را خوانده و دانسته ام .

    محقق گرامی جناب آقای کریم فیضی که تألیفات ارزشمندی درباره حیات پربار علمی استاد انجام داده است در ص 87 کتاب خود دیدار با علی می نویسد این خاطره را آقای سیدی از ارادتمندان حضرت استاد در مصاحبه ای که در فروردین ماه سال 1378 با وی انجام داده برای او نقل کرده است .

    وقتی این خاطره را از آقا علیرضا یادگار مرحوم استاد شنیدم به یادم آمد که حضرت ایشان در مجلد یازدهم شرح و تفسیر نهج البلاغه به کرامتی دیگر از تجلی و عنایت حضرت امیر المومنین به خود در این کتاب ارزشمند چنین اشاره می کند که به هنگام نوشتن تفسیر خطبه حالتی در من بوجود آمد که در تفسیر خطبه هفتاد آن حضرت با الفاظ معمول و متداول احساس ناتوانی خاصی می کنم لذا قلم را برای لحظاتی به زمین گذاشتم و به عظمت آن بزرگ مرد مظلومی که پس از پیامبر با عظمت ترین شخصیت بشری در هستی است اندیشیدم ناگهان بدون اراده قلم در دست من قرار گرفته و بدون اینکه از خود اختیاری داشته باشم حضرت سطوری را بدست من بر صفحه کاغذ جاری کردندو ... گوارا باد این تجلّی بر حضرت استاد که با نام علی در بیانات خویش نرد عشق می باخت و در آتش عشق او می گداخت .

    اینک که ماه خدا فرا رسیده و المنه لله که در میکده باز شده و حضرت عشق ، عشاق خود را به ضیافت خاص خود فراخوانده است تا در این اوقات نورانی جانشان را آکنده از نور کند از خدا بخواهیم هر که و هر جا و هرچه هستیم به برکت این ماه و شهید آن علی ، خود ما را از ما بگیرد و از آن هیچ باقی نگذارد تا با خروج از این ماه فقط و فقط او را ببینیم و از او بگوئیم و در همه حال او را بجوئیم و همه او شویم و همنوا با هاتف زمزمه کنیم :

    که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
    بارالها ، بحرمت و عظمت و منزلت و شأن امیر المومنین علی در نزد تو ، در این ماه شراب «بی خودی» در کام جان ما بریز و ما را از خود بی خود فرما و در دریای عظمت خودت غرق کن . امین ))
     
    هر کی میتونه ربطشو بین خودشو ماه مبارک و این مطلب پیدا کنه !!

    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 226379
    بازدید امروز : 6
    بازدید دیروز : 21
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شیطان[2] . صبح . ضریح . علم . عید فطر . کتاب . کوچه . گناه . ماه رمضان . محمدزاده . ولی امر مسلمین . ولی فقیه . 22 بهمن . آدم . امام خامنه ای . امام زاده . امام غایب از نظر . انتخابات . انحراف . باران . بندگی . بیداری اسلامی . حجاب . خانه . خدا . خطبه های نماز جمعه . دریا . دعا . دعای ندبه . دل . دل ها . دهه فجر . دیوانه . روضه . زخم . زنجیر . ساحل . سردار شوشتری . شهید .
    ............. بایگانی.............
    روز نوشت
    از یک کنار !!
    طهورا
    نگین زمان 1
    جبهه ی سردشت ...
    فروردین 1386
    آبان 1386
    آبان 1387
    آذر 1387
    اردیبهشت 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 88
    اردیبهشت 89
    تیر 89
    شهریور 89
    بهمن 89
    دی 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    دی 90
    اسفند 90
    فروردین 91

    ........... درباره خودم ..........
    ســراج
    سراج
    ما نیز گشته ایم ؛ :: و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت ... :: آیا تو نیز ، چون او ، انسانت آرزوست ؟

    .......... لوگوی خودم ........
    ســراج
    .......لوگوی دوستان ........



    ....... رفقا .......
    دریـــــای دل
    کفتــــــــــــــــر
    زهرا کوچولو
    طلبه های ونوسی
    حاجی کبوتر
    وتر
    هوالشافی
    عکاس مسلمان
    راحیل
    روضه های ما
    خط خطی های یک طلبه
    شاهد بیاورم...؟
    یک لیوان انار
    کاتب باشی
    وائل
    طلبه ای که خیلی وقته ننوشته
    و ما أدراک ....؟
    سر درد
    مشترک مورد نظر
    محسن حدادی
    نردبان خیال
    از دوشنبه تا جمعه
    مرگ آگاهی
    طرح ولایتی های دانش آموز
    قافـله شهدا
    کامران نجف زاده
    م. ازغدی (جهادگران)
    پا منبری
    ازدواج نوشت
    پنجره

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........