وبلاگیون عزیز و گرامی خاطرتان هست، اردوی "از بلاگ تا پلاک (1) " را؟؟!
همان که همه چیزش هماهنگ بود از اسکان و غذا گرفته تا آن رزم شب کذایی اش در پادگان دوکوهه و ....هماهنگی بیداد کرده بود به برکت حضور برخی هماهنگ کنندگان!
جالب است من هربار با جماعت هنرمند قصد اردو کردم، همه چی هماهنگ بود! البته باید حق داد، تجربه اول دینی بلاگیون (دفترتوسعه ای ها) و ادعای حقوق بشریِ چندنفر از حضرات، مقدمات این همه هماهنگی را فراهم آورده بود.
خداراشاکرم! سال های بعد توفیق نداشتم با بلاگیون هم اردویی شوم.
روایتی دارم از نا معصوم(ع) که می فرماید: وقتی خدا بخواهد بنده ای از بندگانش را به شدت متنبه کند او را چند صباحی با جماعتی هنرمند(از هرنوعش!) همراه می کند تا قدر عافیت بداند و شاکر شود!!!
بگذریم چرا که هرچه نوشته آید، جدی نشاید!
دل وقتی بهانه جنوب می گیرد، همه چیز را وسط می کشد و زمین و آسمان را بهم می بافد تا بلکم با خاطراتی از اردوی جنوب آرام کند خودش را. هرچند خاطرات شیرین نباشد. ولی الان که دل بهانه گرفته، آن خاطرات ناشیرین هم به مزاجت شیرین می آید، تا فقط بوی جنوب را به وجود زکام گرفته ات برساند. خوب یا بدش فرقی نمی کند.
اردویی که خاطراتش را مسئولین و زائرین رقم میزنند که شاد باشد یا تلخ (جدای ازینکه هرچه خدا خواست همان می شود...). وظیفه هرکس در این اردوها مشخص است. مسئولین و خادمین وظیفه تسهیل زیارت زائران شهدا را دارند و زائر هم وظیفه دارد فکر نکند به منطقه آزاد کیش می رود یا گلاب به رویتان به دبی!
مسئولین و خادمین وظیفه دارند تا حد توان شرایط را به بهترین نحو خدمت کنند آن هم با اخلاقی آراسته، زائر هم وظیفه دارد، فکر نکند که خادمین باید هر خدمتی را ارائه دهند و با اجازه نفس نامعزز اگر شد کمری خم کنند و کمکی برسانند به خادمین.
ضمن اینکه وظیفه هر کدام ربطی به دیگری ندارد که بخواهند به رخ هم بکشند و کم فروشی کنند.
خیلی بی ربط بود!!!
می بینید دل به کجاها که نمی کشاندت وقتی بهانه می گیرد هوای آسمان جنوب را.
خدایا وجودم را زکام گناه گرفته ، با توفیق بندگی ات آن را برطرف نما....
دلم بدجور بهانه ی جنوب را می گیرد این روزها که ....