گاهی دوست داری نه کسی را ببینی و نه کسی تو را ببینه باید چه کنی ؟
حتما تا به حال برایت پیش آمده و شاید هم نیامده ! اما برای من پیشامد کرده یعنی مدتی است که دوست ندارم کسی را ببینم و کسی هم مرا ببیند ( به جز چند نفری ) .
علتش شاید برای همه ملموس نباشد اما برای من یه کم ملموسه . برخلاف سایر احساسات و اتفاقاتی که برایم می افتد و علتش برایم نامعلوم است .
مدتی است وقتی پس از تلاش اندکی کار روزانه به خانه بر می گردم حس می کنم یه چیزی رو وجودم سنگینی می کنه ، اون هم خیلی زیاد جوری که تصمیم می گیرم پام رو از خونه نزارم بیرون . ولی دوباره صبح یه یا علی میگم و میرم پی کارم .
اما روش خیلی فکر کردم که چرا اینجوری میشه ! قبلا هم یه مدت اینجوری شده بودم .
احساس می کنم بعضی نگاه ها سنگین هستند و من این رو به وضوح در طول روز درک می کنم و بسیار تلاش می کنم که جاهای شلوغ نرم و یا در تیر رس اینگونه نگاه ها قرار نگیرم ولی چه می شود کرد ...؟
خودم هم سعی می کنم چشم هایم را به زیر بندازم و راه برم که اگر نگاه کسی به من می افته ، نگاه من به اون نیافته !( الان فهمیدین چی شد ؟؟!!)
ازدیدن دنیا خسته شدم چیکار کنم ؟ میشه چشم بسته راه رفت ?میشه کسی رو ندید ؟
میشه ....؟
به نظر شما چرا بعضی نگاه ها اینجوری هستند ؟