اين روزها را مي بيني ...کربلا هم گرم بود ...
آب يود ... اما تشنه هم بود ...
طفل شش ماهه هم بود ... ارباب عطشان هم بود ...
همه چيز بود ... جوان و پير و علمدار و ...
حالا که تشنه مي شوي کافيست زير لب فداي لبهاي خشک
شش ماهه ي اربابت شوي ...
مرا مثل محرم آفريدند ...
دلتون پرنور ...