خورشيد با من همسايه است .
پشت پيچ چند كوچه
خانه كوچكي ست كه معماريش به دوره الست برمي گردد
و حياطي ست كه باغچه ندارد
زيرا گلهاي فطرت ، از قالي اتاق هايش سبز مي شود .
خورشيد من هنوز ،
خورشيد من هر روز ،
از دريچه اي كوچك مي گذرد تا از ايوان كوتاه نگاه من طلوع كند .
خورشيد من بر كرسي سفيد عرفان
براي هميشه نشسته است
روي يك ايوان كوتاه
ايوان جماران .