سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که کرده وى او را بجایى نرساند نسب او وى را پیش نراند . [نهج البلاغه]
ســراج
طهورا 2
  • نویسنده : سراج:: 86/6/26:: 10:38 عصر
  • ....رفیقمان افقی شد و حقیقتش را بخواهید را بخواهید چون مادرش او را به من سپرده بود ( قربون بزرگی خدا برم نمی دونم مامانم من رو به کی سپرده بود !) حسابی نگرانش بودم .

    تا به گوش مسئولین امر رساندم که بابا ! یکی داره تلف میشه ، کمی طول کشید . اما خب بلافاصله یه تاکسی گرفتند ( من نمینمیدونم یک اردوی تخصصی اونم چار روزه یک ماشین نیاز نداره شاید کار ضروری پیش بیاد یا مثل رفیق ما مسئله اورژانسی بشه - اینم یه انتقاد دیگه !!!) من و رفیقم و خواهر جناب احسان بخش و یک حاج خانومی که نمیدونم کی بود با تاکسی رفتیم و جناب احسان بخش هم با یک موتور در نقش راه بلد و یا بادی گارد جلو حرکت می کرد .

    به درمانگاه رسیدیم که پس از تزریق سرم و چند آمپول البته به تجویز پزشک برگشتیم محل همایش .

    حال و روز من هم دست کمی از رفیقم نداشت با این تفاوت که من اعتماد به نفس داشتم که نه من هیچ طوریم نیست !!

    یه آبی به سر و صورتم زدم و بعد وضو گرفتم و برای نماز آماده شدم .

    سرم داشت از درد منفجر می شد ، نمیدانم نماز را چه طور و کی تمام شد ، فقط یادم می آید که رفتم کنار وسایلم و مثلا خوابیدم . اما چشمتان روز بد نبیندد سر درد و نتایجش ( سر گیجه ، گلاب به رویتان حالت تهوع و ...) را بستن چشمانم فقطط در تنهایی تحمل کردم . بگذریم ناهار خوردیم و دوباره بنده چپه شدم .

    کالس عصر هم حدود 3/30 شروع میشد و من که از کلاس های صبح و سخنرانی دکتر موذن زاده یا موذنی بی بهره مانده بودم ، مشتاقانه منتظر بودم تا با آرامش در کلاس عصر شرکت کنم اما همان سر درد و ... نگذاشت .

    استاد فیاض بسیار سریع و مفید صحبت می کرد و با وجود سر دردم فقط کلیات جلسه یادم می آید .

    وی از شکسته شدن مرز ادیان در اینترنت گفت ، از ترویج فرقه اهل حق به ویژه موسیقی شان صحبت کرد .

    دکتر فیاض همچنین نسبت به ترویج شیعه تصوفی و شیعه های باز تولیدی انحرافی غربی و ورود آن به ایران هشدار داد و اظهار داشت : آنها با شما وبلاگ نویسان وارد دیالوگ می شوند ، لذا ضروری است که دین های مختلف به ویژه شیعه را به خوبی بشناسید .

    ایشان همچنین بیان داشت : مهارت در گفتگو ، بنیاد آینده را تشکیل می دهد و وهابی ها در این زمینه از ما موفق تر بوده اند . ما هنوز وهابیت را نشناختیم ، آن هم وهابی شیعه را !!!!( وجدانی این یکی را زد وسط خال !)

    فیاض تاکید کرد : وهابی یک نوع روش تفکر است تا سنیــــزم .

    من همینجور هاج و واج اطلاعاتی مانده بودم که با سرعت برق از دهانش خارج میشد . یه جورایی کم آوردم ، نه ، کم نیاوردم شاید بشه گفت ، احساس کردم خیلی عقب هستم یعنی به عنوان یک بچه مذهبی ( اصطلاحا") اون هم از نوع وبلاگ نویس ( البته می گن ، ادعایی در این زمینه ندارم ) نتوانستم به وظیفه ام عمل کنم نه من که خیلی ها گرفتار این عدم شناخت جایگاه خود در جامعه یا بالاتر از آن ، در هستی هستند .

    این را گفتم یاد مطلبی افتادم که دکتر مرتضی آقا تهرانی در موضوع " رفتار شناسی انسان منتظر " می گفت .

    ایشون می گفت من معتقدم برای ظهور حضرت حجت (عج) باید عده ای را تربیت کرد که پاک پاک باشند ، احیاء دین خدا و حرکت در مسیر رضای الهی انسانی را می طلبد که فطرتش خیلی دستکاری نشده باشد و جوان این خصلت را دارد .

    استاد تاکید کرد : با این وجود صرفا تقوا کافی نیست ، مروت ، جوانمردی ( این قسمت را خیلی فسفری بخوانید !!!) ، به موقع حضور پیدا کردن ، شناخت زمان و مکان مناسب و شناخت موقعیت ها یک امر جدی است .

    شما بچه مسلمان ها ! باید جایگاه و پایگاه خود را در دنیا بشناسید .

    یه روایتی نقل کردند که مضمونش این بود : کسی که عالم به زمان باشد خطا و اشتباه به سوی او هجوم نمی آورد .

    دکتر آقا تهرانی با اون لهجه شیرین اصفهانی اش ادامه داد : اینکه شما بدانید در مسیر رسیدن به اما عصر عج کجای کارید ؟ اصلا در مسیر هستید ؟ اگر هستید کجای مسیر هستید و تا به حال چه اندازه از این مسیر را طی کرده اید ؟ ... اینها همه نیازمند شناخت است .

    با این جمله نقل قولم رو از ایشون ختم کنم که فرمودند : آنهایی که در مسیر هستند بالاخره در این مسیر یک روز با آقا برخورد خواهند داشت !

    حالا اینهمه آسمون و ریسمون به هم بافتم که بگویم : ما به عنوان وبلاگ نویسان دینی مطالعه و پژوهشمان خیلی کم و یا حتی به جراءت میشه گفت ، صفر است . پس باید یک مقدار بجنبیم و به قول عزیزی " دیگر نباید خفت و .... تا فرصت هست مرور کنیم روزی را که موعود بیاید ...." .

    تقریبا آخرین صحبت های دکتر فیاض این بود که باید با زبان نوشتارری به عالم وجودی مخاطب پی ببرید و بتوانید مخاطب خودتان را بشناسید و پیدا کنید . خلاصش یعنی همان مخاطب شناسی .

    جلسه عصر روز اول هم با اعمال شاقه ( وضعیت به هم ریخته جسمی من ) به پایان رسید و من هنوز نشسته بر صندلی آمفی تئاتر مات و مبهوت ، غرق در حرفهایی بودم که دکتر فیاض ایراد کرد ، میتونم به جرات بگم بمباران اطلاعات بود این همایش و البته ....

    ادامه دارد ...


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    طهورا (1)
  • نویسنده : سراج:: 86/6/14:: 5:50 عصر
  • یا لطیف ؛

    گفتم میخوام از طرح "طهورا " بنویسم ،( همین اول بگم هر کس نیامد و یا دعوت نشد از جیبش رفت !) خدا وکیلی اساتید متبحری دعوت شده بودند (البته غیر یکی دو نفر که خارج می زدند ) روی هم رفته یک دوره تخصصی عالی را رقم زده بود .

    اجازه بدهید که از " ب " بسم ا... براتون تعریف کنم :

    یکی بود یکی نبود ، توی یک روز قشنگ آفتابی ، یه هو تلفن بنده زنگ خورد ؛ "دیرینگ دیرینگ ..." الو : بفرمایید ؟

    از هیئت بلاگ تماس می گیرم : بله ، بله بفرمایید

    یک اردوی 4 روزه تدارک دیده شده ، اینجوریه ، اونجوریه و ...

    منم چون روحیه جمع گرا دارم ( !!!!!!!! ) و بی رفیق نمیتونم نفس بکشم (!!!!!!!) با چند تا از بچه ها که اونا هم دعوت شده بودند هماهنگ کردم که با هم رهسپار قم بشیم . حالا چه با قطار ، چه با اتوبوس و البته چه بسا با پای پیاده ( به این میگن آخر انگیزه ! ) اولش 6 نفر بودیم ، بعد شدیم 5 تا و ...آخرش شدیم 3 نفر !

    چند روزی مانده به روز موعود پیگیر بلیط قطار شدیم که موکدا" تاکید کردند : گشتیم نبود ، نگرد نیست ! لذا بی خیال رجاء و بنیاد و سیمرغ و سبز و قرمز و نارنجی و ......گشتیم و رفتیم سراغ اتوبوس یعنی یه بنده خدایی بزرگواری کرد و رفت .

    بالاخره بعد از ظهر روز 3 شنبه یعنی 16 مرداد ماه راهی دیار اخت الرضا ، حضرت فاطمه معصومه (س) شدیم . ( اینقدر درگیر کارهای فرهنگی اردوی غرب بودم که هرچه کردیم توفیق نشد قبل از خروج از مشهد یه بار دیگه محضر آقا علی ابن موسی الرضا (ع) مشرف بشم و سلام عرض کنم . برای همین از دور سلام دادم و تو دلم گفتم ، خدا نیاره اون روزی که نتونم رو به سمت حرم بایستم و به آقا سلام بدم ..).

    با یه مصیبتی گل دقیقه نود با رفقا خودمون رو رسوندیم ترمینال و سوار اتوبوس مورد نظر شدیم . همون ابتدای حرکت یکی از بزرگان sms (پیامک ) داد که سر مسافران دیگر را تا قم نخورید ، بگذارید ملت با اعصاب راحت طی طریق کنند . ما هم نامردی نکردیم از همان ابتدا بحث های مختلف اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، خانوادگی و انواع و اقسام را شروع کردیم و در حین بحث از آنچه از تنقلات و چیپس و پفک با خود همراه کرده بودیم ، تناول نمودیم .

    شاید به یک ربع نکشید ، خانومی که کنار صندلی من نشسته بود عذرخواهی کرد و بارو بنه بر دوش به عقب اتوبوس آهنگ سفر کردند . اولش شگفت زده شدم و بعد از کلی خنده رو به رفقا گفتم : مهارت رو داشته باش ، به یک ربع نکشید یکی رو فراری دادیم !! ( البته این مزاح بود چون جا پای صندلیش خراب بود ، رفت به ما چه ؟!!)

    یک موهبت دوست اینه که اگه یه روز همسفرت شد اگر درست انتخابش کرده باشی قدر و منزلتش رو بیشتر میشناسی و اگر دوست نااهل ....

    " حمدو سپاس خدای عزوجل را که ما را دوستانی بس عزیز و گران سنگ عنایت نمود تا در سفر نیز از موهبت کمصاحبت با ایشان بهره مند شویم ! )" .

    وجدانی رفقای صاحب نظری دارم ( عین خودم ! ) تا چند ساعت یک ریز در مسائل مختلف بحث کردیم و نظر دادیم و نتیجه گرفتیم و پرونده اش رو مختومه اعلام کردیم و گذاشتیم کنار و همین جور پرونده ای بعدی ...!

    .....

    القصه رسیدیم به میدان 72 تن قم . طبق گفته ی مسئولین امر ، یک تاکسی دربست کردیم و راننده هم نامردی نکرد و یک وجب راه رو هزار تومن پیاده مان کرد .
    ( صد رحمت به راننده های مشهد ! )

    درب سازمان ملی جوانان _ خانه جوان _ ( چهره آقای فضل الله نژاد ) _ سالن آمفی تئاتر

    وارد سالن شدیم شاید آخرین نفراتی بودیم که به جمع بانوان وبلاگ نویس می پیوستیم . همان ابتدای ورود با دیدن چند چیز حسابی توی ذوقم خورد .

    خبرنگار جماعت وقتی وارد یک همایش میشه جدای از اینکه براش مهمه که چه کسی سخنرانی می کنه و برنامه از سوی چه نهاد و ارگانی برگزار می شه پشت صحنه و جلوی صحنه هم شدیدا براش مهمه پس بزرگواران مسئول این نقود !! بنده حمل بر جسارت نکنند .

    خوبی ها رو باید گفت و نقد ها را نیز باید بیان کرد به فرموده حضرت آقا ( دام ظله ) " نقد منصفانه ، نقد پذیری متواضعانه ".

    طرح بنر خیلی جالب بود و جالب تر از همه اینکه آرم مرکز اومور زنان ( اسپانسره و هزار .....) یه جورایی پایین کار وصله شده بود !! خب البته این اتفاق در خیلی از گردهمایی ها ، همایش ها و ... می افتد و تو اگر دقیق باشی خواهی دید که چند روز قبل و یا حتی لحظاتی قبل از همایش به یکباره اسم چندین ارگان و نهاد به مابقی اسامی افزوده می شود و باید انگشت حیرت بر دهان بگیری !!! و این وسط گردن مسئول اصلی طرح از مو باریکتر چون دغدغه فرهنگی داشته و دندش نرم باید خیلی از چیزا رو بپذیره تا طرح اجرا بشه .

    به این می گویند ......کار فرهنگی !!!! بماند .

    یه درد دل کوچیک دارم بگذارید یواشکی لای همین صفحات مجازی بگویم که کسی نفهمد آن هم این است ، گاهی ما میخواهیم کار فرهنگی انجام دهیم یعنی میخواهیم نتیجه آن کار فرهنگی را ترویج و مطرح کنیم ولی یه هو کاشف به عمل می آید و می بینیم اسم خود یا نهادمان را بزرگتر و جلوه دار تر از آن کار و طرح نوشتیم .

    نتیجه بگیرید ، ببینید آیا با این شرایط آیا آن کار فرهنگی که دغدغه اش را داشتیم ، تاثیری را که باید داشته باشد را دارد و یا خواهد داشت ؟؟ یا نه ؛ طرح و تاثیر و دغدغه ، همه و همه فدای همان اسم دهان پر کن می شود که ...

    متاسفانه باید خدمت شریفتان عرض کنم که بیشتر کارهای فرهنگی ما ، با وجودی که هزینه مالی و انسانی زیادی می برد اما ، چون نیت خالص نیست و گاهی پای مطرح شدن نام فرد و نهاد و منافع شخصی و یا حزبی به میان می آید ، راه به جایی نمیبرد و به قول معروف شهید می شود .

    البته به هیچ وجه منظور بنده بزرگواران دفتر توسعه وبلاگ دینی نیست ، جهت اطلاع ، چون همان اول اعلام کردم که این یک درد دل است .

    خلاصه اینکه بنر طرح زیبا و شکیلی داشت ولی یه مقدار رنگش تیره بود که قطعا برای ذائقه جوان رنگ شاد مناسبتر است .

    وای وای وای وای .....

    چرا دکور تزئین نداشت ؟؟؟! بابا ناسلامتی یک عده جوان دور هم جمع شده بودند و قرار بود یه کار جهانی انجام دهند یعنی برای یک کار جهانی آموزش ببینند .

    نور سالن شدیدا" کم بود و صد البته صوت افتضاح !!!!

    تا اینجا را داشته باشید با این موج انتقادی که در ذهنم رژه می رفت ، دست بر قضا یکی از همون دو تا رفیقم که گفته بودم افقی شد و به ساعت نکشیده ما را به اتفاق یکی از مسئولین و خواهر گرانقدر شون راهی درمانگاه کرد و سرم و آمپول و ...

    ادامه دارد .......


    قدم رنجه ها ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 228957
    بازدید امروز : 16
    بازدید دیروز : 10
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شیطان[2] . صبح . ضریح . علم . عید فطر . کتاب . کوچه . گناه . ماه رمضان . محمدزاده . ولی امر مسلمین . ولی فقیه . 22 بهمن . آدم . امام خامنه ای . امام زاده . امام غایب از نظر . انتخابات . انحراف . باران . بندگی . بیداری اسلامی . حجاب . خانه . خدا . خطبه های نماز جمعه . دریا . دعا . دعای ندبه . دل . دل ها . دهه فجر . دیوانه . روضه . زخم . زنجیر . ساحل . سردار شوشتری . شهید .
    ............. بایگانی.............
    روز نوشت
    از یک کنار !!
    طهورا
    نگین زمان 1
    جبهه ی سردشت ...
    فروردین 1386
    آبان 1386
    آبان 1387
    آذر 1387
    اردیبهشت 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 88
    اردیبهشت 89
    تیر 89
    شهریور 89
    بهمن 89
    دی 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    دی 90
    اسفند 90
    فروردین 91

    ........... درباره خودم ..........
    ســراج
    سراج
    ما نیز گشته ایم ؛ :: و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت ... :: آیا تو نیز ، چون او ، انسانت آرزوست ؟

    .......... لوگوی خودم ........
    ســراج
    .......لوگوی دوستان ........



    ....... رفقا .......
    دریـــــای دل
    کفتــــــــــــــــر
    زهرا کوچولو
    طلبه های ونوسی
    حاجی کبوتر
    وتر
    هوالشافی
    عکاس مسلمان
    راحیل
    روضه های ما
    خط خطی های یک طلبه
    شاهد بیاورم...؟
    یک لیوان انار
    کاتب باشی
    وائل
    طلبه ای که خیلی وقته ننوشته
    و ما أدراک ....؟
    سر درد
    مشترک مورد نظر
    محسن حدادی
    نردبان خیال
    از دوشنبه تا جمعه
    مرگ آگاهی
    طرح ولایتی های دانش آموز
    قافـله شهدا
    کامران نجف زاده
    م. ازغدی (جهادگران)
    پا منبری
    ازدواج نوشت
    پنجره

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........