دعا کردم و آرزو کردم غریب و تنها باشم در سفر جنوب چرا که "گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است. وگرنه همه اجرها در گمنامی است." (شهید سید مرتضی آوینی). تا کمتر آسیب ببینم. تا کمتر "منی" باشد و کمتر "ریایی". همه اش او باشد ادعایی بیش نیست اما، بیشتر او باشد و رضایش.
رفتم غریب! تنها! غریب تر از آنی که فکرش را می کردم.
غربت را که می دانی یعنی چه؟! تنهایی، فحش، تحقیر و .... . سفره غربت پر است از این چیزها. کافیست شیطان فرصت پیدا کند که جسارتاً خرسواری کند و خرش تو باشی، شاید هم تو سوارِ او و خرت او باشد! چه حالی می برد شیطان. می دانید که شیاطین در مناطق عملیاتی جنوب چفیه به گردن دارند و از قضا بسیجی هم باشند و همرنگ جماعت. آن وقت است که این غربت به جای عزت، شرف، رحمت می شود ذلت، حقارت و ...
تنها رفتم، تنهاتر برگشتم. نمی دانم خسران کردم، نمی دانم به شیطان خر سواری دادم یا نه .... اما ...
آمدم بعد این همه مدت بگویم شهدا طلبیدن، آن هم غریب.........